خاطرهای زیبا از دوستم امید

خاطرهای زیبا از دوستم امید

یه روز تو نشسته بودم پای کامپیوتر بابامم کنارم بود داشتیم تو اینتر نت میگشتیم باهم که یهو گوشیم زنگ خورد من دیدم شماره ی قریبه افتاده نمیخواستم جواب بدم ولی دیدم جواب ندم بابام شک میکنه برداشتم دیدم خودشه به هزار مکافات بهش فهموندم بابام پیشم نشسته که قطع کنه قطع کرد ولی تمیدونم چرا هی پشت سر هم زنگ میزد انقدر زنگ زد که آخر بیخیال اینترنت شدم از خونه رفتم بیرون تا جواب دابشو بدم ] اینجوری بود که نزدیک بود گوشیو عشق و سرم به باد بره [Web] -



نظرات شما عزیزان:

هانیه
ساعت11:20---17 شهريور 1393

سلام وبت خیلی قشنگ بود موفق باشی



ava
ساعت11:50---10 شهريور 1393
beja shirini arusi dg halvato mikhordam

sajjad
ساعت13:28---5 شهريور 1393
rak' f,n

arezoo va abbas
ساعت13:23---5 شهريور 1393
اولین دیدار منو عشقم بهترین خاطره مشترک بین ما دوتاس
اولش قرار بود فقط یه دیدار معمولی باشه و یه تشکر برای کاری برا هم کرده بودیم ...یه کادو قشنگم برام گرفته بود برای تشکر ...
اما آخرش تبدیل شد به یه درخواست عاشقانه برای کنار هم موندن :


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در سه شنبه 4 شهريور 1398برچسب:, ساعت 22:51 توسط پسر مهربان |